بسياري از افراد، بهويژه متخصصان، کمابیش بيماري وسواس ـ بياختياري را ميشناسند. در جامعه، ميان دوستان و يا اعضاي خانواده کساني هستند که رفتار شستوشوي پیدرپی و طولاني دارند، با تشریفاتی خاص دستگيرههاي در یا پنجره را لمس میکنند، وضو ميگيرند يا نماز ميخوانند که سبب میشود بپرسیم سرچشمة اين رفتارها از کجاست، چگونه تقويت ميشوند و ادامه مييابند؟
اختلال وسواس ـ بياختياري، بيماري ناتوانکنندهاي است که سبب میشود ناخواسته افکار مزاحم و کنترلناپذیری به ذهن فرد راه یابند که موجي از اضطراب را به همراه دارند. فرد مبتلا براي رهايي از اين افکار و اضطراب پديدآمده به گمان خود به کارهایی خنثيکننده روی میآورد؛ مانند شستوشوي پیدرپی، مراقبت افراطي اعمال و رفتار، و پرهيز از برخي کارهای روزمره. بهتدريج روابط فردي، خانوادگي و اجتماعي این افراد مختل ميشود و این اختلال شدت مییابد تا درنتیجه فرد به اختلالهای ديگري مانند افسردگي، اضطراب، کماشتهايي و ترسهاي مرضي نيز مبتلا ميشود.
ياريورا توبايس و نظير اوغلو دربارة فردي به نام شارن سي. ميگويند:
شارن طي سالها ابتلا به وسواس ـ بياختياري، روزبهروز بيشتر توان [انجام دادن] کار و فعاليتهاي خود را از دست داد. وقتي رفتارهاي وسواس ـ بياختياري سراغش ميآمد، هيچکس غير از مادر خود را نميپذيرفت؛ زيرا به هيچکس اعتماد نداشت. به چيزي داخل آپارتمان دست نميزد، به جايي تکيه نميکرد و با چيزي تماس بدني پيدا نميکرد. شارن طي هشت سال کسي غير از مادر خود را نديده بود. شارن ميگويد: «من کموبيش به مرگ نزديک شدم و مادرم را هم به همراه خود بردم. من تمام روز ميخوابيدم و شب را بيدار ميماندم. به دليل وحشتزدگي، مادرم را وادار ميکردم با من بيدار بماند. تمام شب از او دربارة کارهايي که انجام داده ميپرسيدم. من او را واميداشتم اشيا را با مادة سفيدکننده بشويد. من او را مجبور ميکردم که خريد را با يک دست انجام دهد و قيمت مواد غذايي را با دست ديگر بپردازد. من پيوسته از مادر ميپرسيدم چند قلم جنس سر طاقچه وجود دارد، آيا اين اشيا با هم تماس پيدا ميکنند و غذاي مرا از کدام مغازه تهيه ميکند. اشيا چنان جزئيات تفصيلي مييافت که من فراموش ميکردم مادرم چه ميگفت؛ بنابراين مجبور بودم بارها از او دربارة اين جزئيات بپرسم. اين کارها گاهي تمام شب مرا ميگرفت.
درمانگران از بیماراني مانند شارن كمتر آگاه میشوند. به هر حال تا حدود پنجاه سال پيش درمانگران پذيرفته بودند که برای درمان اين بيماران کاري از دستشان ساخته نيست. گرچه امروزه در درمان وسواس ـ بياختياري اندکی بهبود حاصل شده است، هنوز ابهامهاي فراواني فراروي درمانگران وجود دارد.
بسیاری از اين افراد براي ازبینبردن مشکل خود چارهجويي ميکنند؛ برخي هنگامی که از بیماری آگاه میشوند، در پي درمان برمیآیند، حتی برخی از آنها به چندين روانشناس، روانپزشک و مشاور مراجعه میکنند؛ ولی نهتنها نتيجه نمیگیرند، بلکه روزبهروز بيماري آنها تشديد میشود. بسیاری نيز سالها پس از شروع بيماري به درمان روی میآورند. بههمينسبب امروزه، مردم اختلال وسواس ـ بياختياري را بيماري درمانناپذیری ميدانند. امروزه انواع روشها از خوددرماني تا اندرزهاي افراد صاحبنفوذ و درمانهاي تخصصي برای درمان وسواس ـ بياختياري بهکار ميرود. ميان درمانهاي تخصصي، درمانهاي مبتني بر روانتحليلگري، شناختدرماني، رفتاردرماني، و درمانهاي شناختي ـ رفتاري، زيستي و تلفيقي کاربرد بیشتری دارد. شواهد تجربي نشان میدهد درمانهاي تلفيقي مؤثرترين شيوة درمان وسواس ـ بياختياري هستند؛ ولي با همة کوششها، اختلال وسواس ـ بياختياري بهصورت نهايي یا حتي رضايتبخش درمان نميشود. اين واقعيت و درمانناپذيري بسياري از بيماريهاي رواني ديگر، هر اندیشمندی را واميدارد براي بهبود وضعيت درمانهاي رواني و کمک بيشتر به بيماران، هرچه در توان دارد بهکار گيرد.
اين پژوهش با همين نگرش، روشي برای درمان وسواس ـ بياختياري پیشنهاد ميکند. اين شيوة درماني و پيشفرضهاي انسانشناختي آن، از رويکرد اسلام به انسان گرفته شده است. پيشفرضهاي درماني نيز از رويکرد روانشناختي اسلام به روان و تغييرات آن بهدست آمده است. زنجيرة درماني آن نيز براساس همين پیشفرضهاست. اين شيوة درماني را خوديابي اسلامي نام نهادهايم؛ زيرا ازسویی از رويکرد اسلام به انسان گرفته شده و ازسوي ديگر در طي آن، مراجعهکننده درمييابد که او خود طي فرايندي ويژه، که در فصل دوم بهتفصيل ميآيد، همة حالتهاي رواني، ازجمله وسواس ـ بياختياري را درون خود بهوجود ميآورد و اگر بخواهد از بيماري رهايي يابد، بايد براساس همان مکانيزم، ويژگيهاي رفتاري افراد عادي را در خود پديد آورد و ويژگي نابهنجار را با انتخاب و عمل خود ازبين ببرد؛ چنانکه برخي مفسران در تفسير آية كُلُّ امْرِئٍ بِما كَسَبَ رَهِينٌ گفتهاند: «رهين» در اينجا به معناى مطلق گروگان ميباشد و مفهوم آيه اين است که هر انسانى در گرو اعمال خويش است؛ خواه نيک، يا بد؛ و براساس آن پاداش و کيفر مىبيند